گزارش برنامه کلاریجان به لفور
تاریخ: ۱ و ۲ آذر ۱۴۰۳
توضیحات برنامه
پنج شنبه ساعت ۳:۳۰ صبح با سه عدد خودرو و یک وانت به سمت روستای کلاریجان حرکت کردیم. تقریبا ۳ ساعتی در راه بودیم و به مسجدی در روستا کلاریجان رسیدیم. باتوجه به اینکه هوا سرد بود و دوچرخه ها نرسیده بودند یک ساعتی را در مسجد به خوردن صبحانه و استراحت پرداختیم.
ساعت ۸ بود که رکابزنی را شروع کردیم، ابتدای مسیر بسیار پر شیب بود ولی جاده مشخصی داشت اما هرچه جلوتر می رفتیم، با توجه به حجم جنگل پیدا کردن مسیر سخت تر میشد. روی مسیر جاده پر از برگ درختان پاییزی شده بود و به زیبایی مسیر افزوده شده بود. برگ درختان و گلی بودن مسیر با وجود زیبایی ای که ایجاد کرده بودند، کمی مسیر را خطر ناک کرده بودند چون نمیشد کف زمین را به راحتی دید و حتی ترمزگیری هم سخت تر از قبل شده بود، به همین دلیل سرعت حرکت تیم پایین تر آمده بود، مخصوصا که سر بالایی مسیر هم یک دست به سمت بالا بود و تیم یه آرامی این مسیر زیبا را طی می کرد.
از مزیت های این مسیر نبود ماشین بود، به همین دلیل با یک جنگل بسیار بکر و تمیز روبرو هستید. تقریبا از ساعت ۱۳ بود که هوا مه آلود شد و زیبایی مسیر را دوچندان کرد اما لازم بود که تیم نزدیک به هم حرکت کند، اما تیم هم در کل کمی خسته شده بود. ساعت ۱۵ به جاده کارمزد به لفور رسیدیم و به سمت کارمزد حرکت کردیم و در مسیر کنار یک آبشار به استراحت پرداختیم و غروب را هم قبل از روستای کارمزد ایستادیم و منطقه را نگاه کردیم. ساعت ۱۷ به محل شبمانی رسیدیم و خود را برای روز بعد آماده کردیم.
روز دوم
ساعت ۵ صبح از خواب پاشدیم و ساعت ۷ به محل شروع رکابزنی که بالاتر از روستای کارمزد بود رسیدیم و حرت را به سمت سد لفور شروع کردیم. ابتدای مسیر کمی سربالایی و سرپایینی داشت و بچه ها یک دست مسیر را پیش میرفتند تا اینکه سر پایینی شروع شد و تیم شتاب گرفت، باتوجه به سرعت متفاوت بچه ها تصمیم بر آن شد هر ۱۵ دقیقه یک بار برای کنترل تیم و ترمز دوچرخه ها یک دقیقه تیم استراحت داشته باشد، شیب گاهی اوقات زیاد میشد و یکی دو نفر از بچه ها از چرخشون افتادند که شکر خدا مشکل جدی نبود و سریع به حرکت ادامه دادیم.
هرچه پایین تر میرفتیم با اینکه پاییز بود ولی باز هم هوا گرم میشد و بعضی جاها بچه ها عرق می کردند. تا اینکه ساعت ۱۴ تیم به پایان مسیر رسید و بعد از خوردن ناهار و شستن دوچرخه ها، دوچرخه ها را در وانت بار زدیم و حرکت را به سمت تهران شروع کردیم. در ابتدای روستا متوجه شدیم که ماشین هایی که رزرو کرده بودیم کنسل کرده اند و به همین دلیل به نزدیک ترین شهر اصل رفتیم و سریع ماشین گرفتیم و تقریبا ساعت ۱۰ شب نیم به تهران رسیدیم.