توضیحات برنامه

پاییز، فصل دلبری‌های طبیعت است؛ وقتی که برگ‌ها در آغوش باد می‌رقصند و صدای خش‌خش آن‌ها زیر پا، موسیقی دلنوازی می‌شود. صبحگاهی خنک در  ۲۵ آبان، میدان درکه حال و هوای خاصی داشت. ساعت ۷ صبح، اعضای گروه ما با لبخندهایی پرانرژی و قلب‌هایی پر از اشتیاق گرد هم آمدند. پس از یک معارفه مختصر و چند حرکت گرم‌کننده برای آماده‌سازی بدن، ساعت ۷:۳۰ از میان کوچه‌پس‌کوچه‌های قدیمی درکه قدم به مسیر گذاشتیم.  

درکه، این نگین سبز دامنه‌های تهران، در پاییز رنگین‌کمانی از نارنجی، زرد و قرمز است. هوای پاک و صدای جاری آب در جویبارها، روح را تازه می‌کند. در کنار این طبیعت دل‌انگیز، رستوران‌ها و کافه‌های سنتی درکه که بوی چای و نان داغ از آن‌ها بلند است، عابران را به لحظه‌ای مکث و لذت دعوت می‌کنند.  
پس از حدود یک ساعت پیمایش، ساعت ۸:۲۵ برای یک استراحت کوتاه ایستادیم. سرپرست گروه در این فرصت، نکات مهمی درباره کاربرد صحیح باتوم و نحوه استفاده از آن در مسیرهای کوهستانی را برایمان توضیح داد. نکاتی که هم برای ایمنی و هم برای کاهش خستگی اهمیت بسیاری دارند.  
با ادامه مسیر، ساعت ۹ به کناره رودخانه‌ای زیبا رسیدیم و توقفی طولانی‌تر داشتیم. صدای آب در سکوت کوهستان، آرامشی بی‌نظیر را به همراه داشت. در این استراحت، درباره مصرف بهینه آب و مواد غذایی مناسب برای صعودهای تابستانی و زمستانی صحبت شد. سرپرست گروه تأکید داشت که تغذیه مناسب، نه‌تنها انرژی لازم را فراهم می‌کند، بلکه ایمنی سفر را نیز تضمین می‌کند.  
کمی بعد، ساعت ۹:۲۵ به منطقه اذغال‌چال رسیدیم و یک استراحت کوتاه دیگر داشتیم. اینجا، منظره‌ای بی‌نظیر از کوهستان در قاب پاییز چشم‌نواز بود. آرامش طبیعت و نسیم خنک، گویی خستگی را از پاهایمان می‌ربود.  
آخرین توقف ما ساعت ۱۰:۱۵ بود. استراحتی کوتاه، برای نفس تازه کردن پیش از رسیدن به مقصد. سرانجام، ساعت ۱۱ به پناهگاه پلنگچال رسیدیم. این پناهگاه، مکانی امن و دلنشین برای کوهنوردان است. صبحانه‌ای گرم و گپ‌و‌گفت‌های صمیمانه، لذت رسیدن به مقصد را دوچندان کرد.  
پس از ساعتی استراحت، راه بازگشت را در پیش گرفتیم. مسیر برگشت با همان زیبایی‌های پاییزی و حال‌وهوای خاص رستوران‌ها و کافه‌های درکه همراه بود. صدای قدم‌هایمان در کوچه‌های درکه پیچید تا اینکه ساعت ۲ دوباره به میدان درکه رسیدیم، با کوله‌باری از خاطره‌های خوش و تجربه‌های تازه.  
پاییز درکه، قصه‌ای است که باید بارها خوانده شود. این صعود، فرصتی برای هم‌نشینی با طبیعت و آموختن از آن بود
که روح و جانمان را تازه کرد.