بخش پنجم: توضیحات برنامه
روز اول
حوالی ساعت 4:30 صبح بود که کم کم بچه های برنامه در جلوی در خیابان بزرگمهر جمع شدند و با گذشت زمان به تعداد آن ها افزوده میشد. در ساعت 5 صبح راننده میدل باس به محل رسید و بچه ها با گذاشتن وسایل هایشان در داخل میدل باس، سوار آن شده و مسرور از این که در انتظار یک برنامه مهیج بودند، برنامه خود را آغاز کردند.
تا رسیدن به محل صبحانه همگی استراحت نسبتا خوبی در داخل میدل باس داشتند و در ساعت 10 صبح به رستوران بین راهی مارال رسیدیم و در آنجا که هوا ابری بود صبحانه را میل کردیم. بعد از صرف صبحانه، سرپرست برنامه از بچه ها خواست که خودشان را معرفی کنن تا با هم بیشتر آشنا بشیم. حوالی ساعت 10:30 بود که حرکتمون رو به سمت شهر زواره آغاز کردیم و در حین مسیر، سرپرست و تعدادی از بچه ها شروع به رقصیدن و خوشحالی کردند. با گذر زمان، ساعت 12:15 بود که ما به روستای زواره رسیدیم و در آنجا سرپرست و فنی برنامه مناطق باستانی شهر را به بچه ها نشان دادند. اولین محل، حسینیه شهر زواره که به دارای یک سکو دایره ای شکل در وسط که نمایش اجرا میشد و چندین شبستان (طاق) برای نشستن تماشاچیان در اطراف و طبقه بالا(مخصوص خانم ها) قرار داده شده بود. خیلی جالب بود که محل تغزیه به صورت رو باز و بسته قرار داشت و بچه ها در محل بسته با بالارفتن سکو شروع به خواندن آوازهای سنتی کردند.
محل بعدی قلعه سنگ بست بود که پس از قلعه الموت در قزوین، مستحکمترین و بزرگترین قلعه کشور، قلعه سنگ بست زواره است. بنایی بسیار قدیمی که در بافت سنتی شهر قرار دارد و در قرن پنجم هجری پیریزی شده است. در آن موقع ابوعلی دهدار که از نزدیکان حسن صباح بود، دستور ساخت این قلعه بزرگ را صادر کرد تا به کمک آن، در مواقع لزوم از شهر دفاع کنند.
این بنا از بخشهای مختلفی که شامل برجهای دیدهبانی، انبار، اسطبل، قراولخانه و قسمتهای اصلی و مسکونی هستند، ساخته شده است. جنس قلعه مثل بافت خانههای قدیمی زواره از خاک، خشت خام و گِل است و ارتفاع دیوارهای آن به ۱۲ متر میرسد. در چهار گوشه قلعه نیز چهار برج دیدهبانی وجود دارد. قلعه نظامی سنگ بست، در دو طبقه ساخته شده و در فهرست آثار ملی کشور نیز به ثبت رسیده است. (با تشکر از فنی برنامه که شبیه شهید آوینی بودند و به صورت دلنشین این متن را توضیح دادند)
در نهایت یخچال سنتی شهر بود که مردمان زواره در فصل زمستان و شبها، آب را در یخچالی سنتی در دل زمین جمع میکردند تا یخ بزند. سپس روزها یا در فصل تابستان از آن استفاده میکردند. این یخچال سنتی هماکنون به یکی از جذابترین جاهای دیدنی زواره تبدیل شده است و در فهرست جاذبههای تاریخی آن قرار دارد. این بنا به حالت مخروطی شکل است که دیوارههای ضخیمی دارد. یخچال سنتی زواره از ارزشمندترین بناهای گذشتگان بوده است که در سفر به این شهر میتوانید آن را از نزدیک ببینید.
در ادامه که حوالی ساعت 1:30 بود بچه ها با هم در کنار یخچال عکس دسته جمعی گرفتند و به سمت میدل باس حرکت کردند. حوالی ساعت 2 بچه ها مشغول صرف ناهار شده و بعد از آن به سمت پاترول ها حرکت کردیم که سریعا خودمان را به محل کمپ و تل شیطان برسانیم که بتوانیم لذت غروب آفتاب را ببریم.
غروب سوپر فوق العاده ای بود…
در تاریکی و ظلمات شب که ساعت هنوز از 6:30 نگذشته بود، در حال رقص و شادی بودیم و بعضی از رفقا لباس های فاخری را پوشیده و انواع رقص های بندری، کردی، آذری و عربی را انجام میدادند. در ادامه نیز شروع به خوردن بلال های شیرین و سیب زمینی هایی بودیم که کنار آتیش گذاشته بودیم برای پختن شون و بعد از آن بچه ها با شروع به سیخ زدن جوجه ها کردند و در همین حین بازی بز بز را نیز انجام دادیم که خیلی لذت بردیم. با گذشت زمان، سرپرست برنامه بچه ها را از سمت کمپ دورتر برد که تاریکی مطلق حس شود. در آن لحظه بارش های شهابی بود که از بالای سرمان میگذشت و هر کس برای خودش آرزویی میکرد. بعضی ها با ایستادن و بعضی دیگر با خوابیدن بر روی زمین نظاره گر آسمان و کهکشان راه شیری بودند تا بتوانند بارش های بیشتری را ببینند. در همین حین یکی از بچه ها، در مورد نجوم و ستاره ها صحبت کرد و اهمیت نجوم و نحوه تشخیص صورت فلکی ها را به همگی توضیح داد که واقعا حظ کردیم از موضوعاتی که گفت.:))))
در ادامه با یک سورپرایز برای یکی از بچه ها همراه بودیم. تولد. تولد. تولد. آهنگ تولد بزاریم و شادی کنیم و برقصیم و در کنار هم مارشمالو کبابی را هم بخوریم. چه شود. اووووووووووف
پاسی از شب گذشته بود که هلال سرخ ماه شروع به طلوع کرد که بعضی ها نظاره گر این واقعه و بعضی دیگر در غفلت خواب دلنشین بودند.
صبح روز دوم نیز بچه ها با صرف صبحانه و جمع کردن چادر حوالی ساعت 10:15 شروع به حرکت کردیم و به سمت میدل باس رفتیم تا به سمت یکی دیگر از مناظر بکر که یک رستوان سنتی نیز در کنار آن بود رفتیم. این منظره یک قنات بود که یک مسیر تقریبا 500 متری داشت و چندین چاه حفر شده و بچه ها با گذشت از این قنات که مسیر تنگ و تنگ تر میشد، لذت دو چندان بردند.
در آخر نیز در حین مسیر برگشت، انتقادات و پیشنهاداتی مطرح شد و بعد از آن بچه ها شروع به بازی پانتومیم هیجان انگیز با تقلب های فراوان انجام دادیم و ساعت 9 به تهران روبروی در بزرگمهر رسیدیم و برنامه رو خاتمه دادیم.