بخش پنجم: توضیحات برنامه
طبق ساعت اعلام شده برنامه قرار بود روز چهارشنبه ۲/۳ ساعت ۲۳و۳۰ دقیقه باشه اما به دلیل محدودیت تردد بچه های خوابگاهی بچه ها یک ساعت زودتر محل قرار یعنی درب ولیعصر دانشگاه جمع شدن تا علی رغم بارون شد یدی که باریده بود و زمین ها کاملا خیس بودن، دم در دانشگاه زیرانداز پهن کردنو شروع کردن بازی کردن تا یکی یکی بچه ها از راه برسن. بعد از رسیدن مینی بوس و سوار شدن بچه ها و جایگیری کوله هاشون ساعت ۲۳ و۴۰ دقیقه به سمت مقصد حرکت کردیم. توی مسیر ابتدا جلسه معارفه داشتیم و بعد بازی پانتومیم کردیم. بعد از اون با وجود هوای کمی سرد بخاطر مه سعی کردیم بخوابیم تا برای پیمایش فردا آماده باشیم.
حدود ساعت ۳:۴۵بود که رسیدیم به امامزاده محمد حنیفه در روستای بیورزین و قرارشد تا ساعت ۵ داخل ماشین استراحت کنیم. هوا کاملا مه بود و از پنجره های ماشین هیچ چیزی دیده نمیشد.
ساعت ۵ بیدار باش بود پس بعد از خوردن یک صبحانه مختصر و گرم کردن ساعت ۶:۳۰ماده ی عزیمت به سمت کلبه شدیم.. درمسیر پیمایش
هوا همچنان مه بود و بوی نم بارون همه جارو پر کرده بود.
بعد از یک ساعت پیمایش توی سروبالاییهای سرسبز مسیر رسیدیم به دشت گل سفید و ی توقف نیم ساعته برای صبحانه داشتیم.
توی ادامه ی مسیر دوتا سربالایی با شیب خیلی زیاد رو رد کردیم و رسیدیم به یک جوی پر آب و ازاونجای مسیر به بعد فقط صدای آب بود که محیط رو پرکرده بود. بین راه صخره های مه گرفته ی قشنگی رو دیدیم که حیف بود ازشون ساده بگذریم پس به عنوان یه استراحت کوتاه یکی یکی میرفتیم لب صخره تا عکاس گروه عکس بگیره.
بعداز یک ساعت پیمایش توی ارتفاع های بالاتر رسیدیم به دشت گلهای زرد و همون جوی آبی که هنوز توی مسیرمون بود و صحنه ی فوق العاده قشنگی رو شاهد بودیم.
بعد از دشت گل زرد کم کم تراکم درخت ها زیاد، شیب مسیر بیشتر و کف زمین به خاطر وجود گل زیاد لیز شده بود.
بعد از رسیدن به دوراهی بین مسیر قله و یا مسیر کلبه با صلاحدید سرپرست و اینکه بعضی بچه ها هم حسابی خسته شده بودن، تصمیم گرفتیم که به سمت کلبه حرکت کنیم.
حدود ساعت ۱۱ونیم بود که رسیدیم به یه دشت پر از گل های صورتی که وسطش یه کلبه ی چوبی قدیمی وجود داشت . آسمون آبی بود و پوشیده از ابرهای درحال حرکت و کوه های سرسبزی که حالا به خاطر از بین رفتن مه دیگه کاملا دیده میشدن!
زیراندازهامونو همونجا پهن کردیم تا همونجا کمپ کنیم. به پیشنهاد مدیا چندتا از بچه ها ایستادن تا چندتا حرکت یوگا انجام بدن تا خستگی راه از تنشون در بره. بعد ازاون مژده مسئول فنی برنامه در مورد حفظ محیط زیست و شکار کردن در طبیعت مطالبی رو گفت.
بعد از اون با همکاری همه بچه ها مشغول اماده کردن ناهار شدیم و بعد از خوردن ساندویچ ها وبورابی بادمجان دستپخت سرپرست و جمع و جور کردن وسایل ساعت ۱۳و ۳۰ دقیقه مسیر برگشت رو پیش گرفتیم.
. توی مسیر برگشت که تازه فهمیده بودیم گل های بنفش مسیرمون همون گیاه گل گاو زبونه مشغول چیدن گل گاو زبون شدیم تا وقتی رسیدیم پایین دمنوش درست کنیم.
مسیر برگشتمون مه کاملا از بین رفته بود و چیزی که میدیدیم کوهای بلند و دشتهای سرسبز پر از گل بود که از ارتفاعات به خوبی دیده می شد.
توی مسیربرگشت ۲ ۳ بار استراحت کردیم و درنهایت ساعت ۱۶رسیدیم اول روستا و اونجا بود که سوپرایز های سرپرست که زودتر قولشو بهمون داده بود داشت عملی میشد. خانواده گرم و صمیمی سرپرست به ما ملحق شدن و بعد از خوردن بستنی به سمت چشمه آب گرمی در منطقه سنگرود راهی شدیم.
بعد از حدود ۴۵ دقیقه به آب گرم رسیدیم .در مدتی که بچه ها سعی میکردن خستگی پیمایش رو با آب تنی در چشمه از تنشون بدر کنن ، پدر و مادر مهربان و دوست داشتنی سرپرست مشعول اماده کردن عصرانه بودن : کلوچه فومن و نون و پنیر و خیار و گوجه همراه با چای داغ .
ساعت ۱۸و ۳۰ دقیقه به مقصد تهران سوار ماشین شدیم . در همون ابتدای راه بچه ها با تهیه ابجوش ، چای و دمنوش گل گاو زبون درست کردن و با کیکی که از قبل تدارکش رو دیده بودن خوردیم.
تو مسیر برگشت بعد از جلسه انتقادات و پیشنهادات بازی کردیم تا طول مسیر رو کمتر حس کنیم و در نهایت ساعت ۲۲ به درب ولیعصر دانشگاه رسیدیم و از هم خداحافظی کردیم.