بخش پنجم: توضیحات برنامه
به دلیل سطح سنگین برنامه از اواسط فروردین فایل توجیهی اجرای برنامه آماده شده بود و گروه ثبت نام اولیه تشکیل شد. یک پیش برنامه صعود توچال(از مسیر داراباد- مگس چال- کلکچال- لزون) سه هفته قبل از برنامه اصلی برای تعیین سطح شرکت کنندگان اجرا شده بود و دیگر نفرات نیز در نهایت با ارسال گزارش های عملکرد دو ماه خود در لیست نهایی قرار گرفتند. یک هفته قبل از برنامه اصلی هم جلسه ای برای توجیه مسیر حرکت و تغذیه در طول برنامه و وظایف هر یک از افراد و پشتیبانان برنامه تشکیل شد.
روز صفرم و اول
بامداد روز دوشنبه 14 خرداد برای حرکت به سمت الموت در ترمینال آزادی جمع شدیم و تاکسی گرفتیم. ساعت 6:45 با رسیدن به انتهای آسفالت جاده الموت (قبل از گرمارود) پیاده شدیم و صبحانه خوردیم و برای شروع گرم کردیم. ساعت 7:15 پیمایش را از مسیر خاکی جاده آغاز کردیم و در مسیر کنار رودخانه شاهرود ادامه دادیم. ساعت 9 استراحت اول و ساعت 10:20 استراحت دوم داشتیم و هرچه بیشتر ارتفاع میگرفتیم مناظر آلپی مسیر بیشتر خودنمایی میکرد، در پشت خود قلل سات و شاه البرز و همچنین کوههای منطقه جنوبی تخت سلیمان که پر از برف بود را میدیدیم. طی حرکت با نگاه به دشت های سبز و رودهای جاری و قلههای پربرف پشت سرمان خستگی در میکردیم. ساعت 11 به چشمه رسیدیم و ذخایر آبی را پر کردیم. 12:10 استراحت بعدی و در نهایت ساعت 13:30 با گذشتن از روستای زیبای پیچه بن به دشتی رسیدیم و اتراق کردیم و ناهار خوردیم. اینجا پر بود از ماشین های آفرودی و افراد بسیاری که برای تماشای این جاده زیبا آماده بودند.
ساعت 15 به تا کاروانسرا رسیدیم و هوا آنجا بسیار سرد و پر از مه بود به همین دلیل تصمیم به ادامه مسیر و کاهش ارتفاع گرفتیم. پس از اندکی استراحت و گرفتن عکس در کاروانسرا ساعت 15:30 راه افتاده و با گذر از دشت های به شدت زیبا که رد پای حیواناتی وحشی مثل خرس هم در آن دیده میشد، ساعت 17:30 به محل اولین کمپ خود در نزدیکی روستای سلنجانبار که نزدیکی رودخانه قرار داشت رسیدیم. عده ای هم برای تامین آب تا روستا پایین رفتند. یک بنای سنگی هم در این روستا برای مسافران و رهگذران وجود داشت که دارای سرویس و همچنین برق و فضای کوچکی برای اقامت نیز بود. در نهایت شام خورده و استراحت کردیم.
روز دوم
روز دوم را ساعت 5 شروع کردیم، مه کنار رفته بود و میشد قلل عظیم منطقه تخت سلیمان را مشاهده کرد، تا حالا ما از این سمت این منطقه را ندیده بودیم و میشد منطقه خشن آنجا را به خوبی مشاهده کرد. پس از خوردن صبحانه و جمع کردن وسایل و گرم کردن بدن ساعت 6:30 پیمایش خود را آغاز کردیم و پس از رسیدن به چشمه و تامین مجدد آب، ساعت 7:30 ادامه دادیم و با گذر از مسیری بسیار زیبا ساعت 9:40 به روستای مران رسیدیم. با تماس پشتیبان برنامه از تهران ، متوجه تغییرات آب و هوایی و باران و رعد و برق در مسیری که از قبل برای پیمایش در نظر داشتیم شدیم (مسیر آرود به دیارسر) و برای رسیدن به روستای فلکده مسیر دیگری در نظر گرفتیم. پس از استراحت از روستا ساعت 10:30 به کمک ماشین های گذری از جاده خاکی تا سه راهی ( تنکابن، سه هزار، لیره سر ) پایین آمدیم تا بتوانیم از مسیر بک آپ مسیر را ادامه دهیم تا از خطر دوری کنیم.
ساعت 13 ناهار خورده و به سمت فلکده راه افتادیم. به علت جاده ای بودن مسیر توانستیم یک نیسان بگیریم و تا ورودی جنگلبانی داکو را سوار بر ماشین طی کنیم.به علت شیب تند و سنگلاخ بودن مسیر جنگلی اصلا امکان ادامه دادن با ماشین نداشتیم(هرچند سواری هایی در مسیر کمی جلو آمده بودند و از یک جایی به بعد فقط جیپ و پاترول می توانستند آن مسیر ناهموار را طی کنند.)خلاصه ما پیاده شدیم و به سمت آبگرم فلکده راه افتادیم. قصد اولیمان کمپ زدن کنار آبگرم و آبتنی کردن درآن برای درآمدن خستگی روزقبلی برنامه بود اما شلوغ بودن و غیر بکر بودن منطقه تفریحی ای که در نزدیکی آبگرم درست کرده بودند ما را از ماندن پشیمان کرد.
کمی در کنار رودخانه باریک اطراف آبگرم نشستیم و استراحت کردیم تا بچه ها از سرویس بهداشتی نه چندان پیشرفته منطقه استفاده کنند. در نزدیکی آبگرم آنتن داشتیم. سپس بر حسب اتفاق پیرمرد محلی خوش انرژی ای را دیدیم و وقتی با او هم صحبت شدیم متوجه شدیم تعدادی دام در منطقه دارد و امشب می خواهد به کلبه اش که در مسیر جنگلی فلکده به گزنچال هست برود پس ما نیز با او هم قدم شدیم تا سختی مسیریابی در جنگل برایمان آسان شود و به راهنمایی او کمی ازراه را طی کردیم. در آنجا پیرمرد کلبه ای با پلاستیک درست کرده بود و در آن بخاری هیزمی قرار داده بود، مارا به داخل دعوت کرد که از باران و گل هایی که کفش هایمان را غرق در خود کرده بودند مصون بود و برایمان چایی ریخت. پس از گذراندن اوقات خوش در کلبه او با پرسیدن آدرس از او به سمت منطقه ای دشت مانند بالای جنگل که دارای چشمه باشد و بتوانیم در آنجا کمپ کنیم راهی شدیم.
مسیر دارای پاکوب نبود و مالرو محوی در ابتدای مسیر بود. چون جی پی اس دست یکی از بچه های تازه کار وخوش ذوق گروه بود کمی جلوتر مسیر سختی را انتخاب کرد و با اینکه تلاش می کردیم خود را به بالای جنگل برسانیم اما نزدیک غروب شده بود و ما هنوز در جنگل به دنبال دشتی که پیرمرد وعده داده بود می گشتیم. در مسیر جنگلی روی یال که داشتیم به سمت فلکده کوهنوردی می کردیم گاهی آنتن داشتیم(نه همیشه!) و این کار ما را سخت کرده بود زیرا هوا درحال تاریک شدن بود و ما نگران عدم امکان ارتباط گیری به پشتیبان و همینطور نرسیدن به جاده اصلی بودیم. طبق مسیریابی خوب سرپرست در آن شرایط بحرانی توانستیم مقارن با تاریک شدن هوا خود را به جاده خاکی ای که در دل جنگل کشیده شده بود و ماشین هایی مثل آفرود و پاترول از آنجا به سمت فلکده می رفتند برسانیم. حالا خیالمان کمی راحت شده بود و می توانستیم به دور از خطرات شبانه داخل جنگل (حیوانات) خود را در جاده خاکی به سمت فلکده بالا بکشیم. کمی که جلو رفتیم در عین ناباوری به چند کلبه رسیدیم و متوجه شدیم در گزنه چال قرار داریم.نمای منطقه به جنگل پایین دست و پیدا بودن نورچراغ های شهرهای تنکابن و نشتارود از آنجا چشممان را نوازش می کرد. به علت خستگی تیم و تاریک شدن هوا و شرایط مناسب منطقه گزنه چال از لحاظ داشتن چشمه تصمیم گرفتیم شب را در گزنه چال کمپ کنیم.
در آنجا پس از برپا کردن کمپ مان با یکی از محلی ها هم صحبت شدیم و شب قبل از خواب دمی با مرد میانسالی که معلم هم بود دور آتش گل گفتیم و گل شنفتیم.
روز سوم
صبح محو تماشای طلوع زیبای خورشید در منطقه سرسبز و پر از شیب اطرافمان شدیم و پس از خوردن صبحانه و جمع کردن وسائلمان دو گروه شدیم. چند تن از افراد تیم بلافاصله پس از خوردن صبحانه با کوله سبک به سمت دیارسر راهی شدند و بقیه بعد از استراحتی جنگل را بالا رفتند تا کمی بدون کوله سنگین پیمایش کرده و از منظره و هوای مطبوع لذت ببرند. در گزنه چال آنتن نبود اما کمی بالاتر آنتن وجود داشت.
حدود ساعت 9 صبح ما بقی وسائل کمپ راجمع کرده و با ماشینی که از گولاسر به سمت جنگلبانی داکوه می رفت جرکت کردیم. سپس از داکوه تا لیره سر را پیمودیم و هنگام غروب بود که به شهر تنکابن رسیدیم و بعد از گذر از بازار ماهی فروش ها به مسجدی رفتیم و پس از نماز مغرب به سمت ساحل تنکابن حرکت کردیم و حدود نیم ساعت از سکوت شب و صدای دریا لذت بردیم و پس از اینکه در شهر شام خوردیم به سمت ترمینال رفتیم وساعت 12 به سوی تهران حرکت کردیم. ساعت 5 صبح بود که تهران بودیم وپس از اتمام یک برنامه شیرین و خاطراتی که در 3 روز برنامه کنار همدیگر ساخته بودیم به سمت خانه هایمان راهی شدیم.