بخش پنجم: توضیحات برنامه
در ساعت ۱۲ شب قرار بود همگی در ابتدای خیابان بزرگمهر جمع شویم. یکی یکی دوستان همه آمدند و سپس از دور مینی بوس آقای باقری مشاهده شد و به ما انتظار سفری بلند و آروم و بامزه را میداد. با کمک آقای باقری و چند تا از بچهها کولهها در بالای مینیبوس جمع شد و در ساعت ۱۲:۳۰ حرکت کردیم .
روز اول
ساعت ۳:۱۵ برای نماز صبح و سرویس بهداشتی در مسیر ایستادیم. هوا خیلی خوب و خنک بود.
بعد از سرچم به علت سربالایی بودن مسیر مینی بوس آقای باقری بسیار کند بالا میرفت و مسیر رفت بیش از انتظار طول کشید. مسیر بسیار زیبا بود و از پنجره مینی بوس بسیار لذت بردیم. توی مینی بوس معارفه را شروع کردیم و شیرینی اولها را شناسایی کردیم. برنامه اول کوهساران ،کمپ اولی، جنگل اولی :))))
ساعت ۱۰ صبح بود که بالاخره به خلخال رسیدیم. سه تا از بچهها با ماشین شخصی به خلخال اومده بودن و منتظر ما بودن که سوارشون کنیم. سمت دانشگاه آزاد خلخال اونها هم به ما اضافه شدند و راه افتادیم سمت مسیر پای صعود. یعنی روستای اندبیل.
ساعت ۱۰:۵۰ رسیدیم به ابتدای مسیر و پای صعود برنامه و مینی بوس تا جایی که میتونست و مسیر اجازه میداد (به علت خاکی و سنگی بودن و شیب زیاد) ما رو پیاده کرد.
با کمک بچهها و آقای باقری کولهها را پایین آوردیم. سرپرست گفت که همینجا صبحانه دیر وقت شده را بخوریم وکولهها را آماده حرکت کنیم. سرپرست نکاتی در مورد کولهچینی گفت. آفتاب خیلی شدید بود و هوا داشت گرم میشد.
ساعت ۱۱:۱۵ مسئول گرم کردن شروع کرد و همگی بچهها شروع کردن به انجام حرکات گرم کردن و بعد از یک ربع با مشخص شدن عقبدار و جلودار توسط سرپرست حرکت شروع شد.
شیب ابتدای مسیر زیاد بود و آهسته و پیوسته حرکت کردیم. هوا گرم و مسیر سرسبز و زیبا بود. سرپرست در طول حرکت نکات باتون زدن و گام برداری و نفس کشیدن را به بچهها گوشزد میکرد. بعد از طی ۳۰۰ متر افزایش ارتفاع به بلندترین جای ممکن رسیدیم و کمی استراحت کردیم. از این بالا دشتهای زیر پامون و خانههای روستایی به قشنگی پیدا بود.
از این جای مسیر سرازیری شروع شد و دیگه فقط کاهش ارتفاع داشتیم. در مسیر از روستاییان دوغ گرفتیم. سیار خوشمزه بود و قشنگ عطر گاو را حس کردیم. :)))
ساعت ۱۵ رسیدیم به محل نهار خوردن. به علت گرمای زیاد باید آب زیاد میخوردیم. در محل نهار چشمه داشتیم و بطریهامون را پر کردیم. یکی از بچهها به علت گرما یه مقداری حالش خوب نبود که با کمی دراز کشیدن و آب الکترولیت خوردن خوب شد. نهار را در کنار هم در مکانی بسیار زیبا و دید بسیار قشنگ در کنار گاوها و گوسفندها خوردیم و بعد از دستشویی در ساعت ۱۵:۳۰ حرکت را دوباره شروع کردیم. مسیر در جنگلهای سبز و زیبا بود. بچه ها از هر دری که بود با هم حرف زدند و با بچههایی که جدید اومده بودند بیشتر آشنا شدند. مسیریاب بسیار سریع حرکت میکرد و گاهی اوقات گروه از یک تیکه بودن خارج میشد. به علت سرازیری مسیر زانوی بعضی از بچهها مقداری درد گرفته بود و حرکت به کندی پیش میرفت.
گروهی که سریعتر بودن به محل کمپ رسیدن و گروه بعدی برای انتقال به محل کمپ نیسان گرفتند. ساعت ۱۸ بود که همگی به محل کمپ رسیدیم و در مسجد روستا نماز خواندیم و شروع به برپایی چادرها کردیم و برای تیمی که زودتر چادر برپا کنه سرپرست هدیهای مشخص کرد. محل کمپ دقیقا در کنار رودخانه بود و بچهها تنی به آب زدند و تا توانستند همدیگر را خیس کردند. در محل کمپ چشمه بود و برای آب مشکلی نداشتیم.
تولد یکی از دوستان بود و بچهها ریسه روشنایی براش روشن کردند و کیک و چایی خوردیم و جشن تولد گرفتیم. تا ساعت ۲۲ در کنار هم شام خوردیم و حرف زدیم و ستارههای آسمون زیبا را نگاه کردیم. صورتهای فلکی را پیدا کردیم و در آخر در چادرها خوابیدیم. هوا خیلی خوب بود و اصلا سرد نبود.
روز دوم
صبح ساعت ۶ بیدار شدیم. در کنار هم صبحانه و املت و چایی خوردیم و چادرها را جمع کردیم.
به علت عقب بودن از برنامه نیسان گرفتیم. ساعت ۷:۳۰ کولهها را سوار کردیم به سمت آبشار رفتیم. توی نیسان از مسیر بسیاااار لذت بردیم و کوههای سرسبز را نگاه کردیم. ساعت ۸:۲۰ به مسیر آبشار رسیدیم. یک پرورش ماهی دقیقا در ابتدای مسیر بود.
برای شروع پیمایش روز دوم شروع به گرم کردن کردیم. چندتا از بچهها کنار کوله ها موندن و بقیه راهی آبشار شدیم. از اینجا تا خود آبشار تقریبا ۱۰ دقیقه زمان برد پاکوب کاملا مشخص بود و خیلی زود به آبشار رسیدیم. آبشار خیلی خیلی قشنگ بود و بعضی از بچهها رفتن توی آب و زیر آبشار حال کردند. عکسهای زیاد گرفتیم، حال کردیم و بعد برگشتیم. ساعت ۹:۳۰ بود که از آبشار برگشتیم و کولهها را برداشتیم و پیمایش را شروع کردیم.
از توی جنگل گذشتیم و از دیدن درختهای بلند و با ابهت و پس زمینه صدای پرندگان لذت بردیم. سرپرست به بچهها گفت که به دلیل فصل جفتگیری حیوانات آهنگ در جنگل نگذارند و به همین دلیل از آرامش خالص جنگل استفاده کردیم. ساعت ۱۱:۳۰ به آخرین چشمه مسیر رسیدیم. نیم ساعتی استراحت کردیم و بعضی شکار رفتن.
ساعت ۱۴ رسیدیم به محل نهار و فرصت داشتیم که تنماهیهایی که با خودمون آورده بودیم را بالاخره بخوریم. ۴۵ دقیقهای ناهار خوردیم و آخرین بازماندههای کولهها را خوردیم و از سبکی کولههامون خوشحاااال شدیم و پیمایش آخرین قسمت های مسیر را شروع کردیم. ناراحتی تمام شدن برنامه و خروج از جنگل دوست داشتنی داشت بر ما مسلط میشد. سه تا از دوستان که با ماشین اومده بودن زودتر رفتند تا ماشین را که خلخال گذاشته بودند بردارند.
ساعت ۱۵:۱۵ به روستای لاکه تاشون و انتهای برنامه رسیدیم. در مسجد نماز خواندیم و سرد کردیم و از سوپری روستا آبمیوه های خنک خریدیم. از دور مینی بوس آقای باقری را دیدیم و از دیدن آن هم خوشحال شدیم هم ناراحت :)))
اما برنامه تمام نشده و ما با موافقت کلیه بچهها به سمت ساحل گیسوم رفتیم تا دریا ندیده برنامه را تمام نکنیم. در ساحل گیسوم پایی به آب زدیم و عکس دریا گرفتیم و برگشتیم. در فومن یکی از دوستان کلوچه مهمونمون کرد و با چایی خوردیم و لذت بردیم. نماز خوندیم و راه افتادیم.
ساعت ۳ نیمه شب اول خیابان بزرگمهر بودیم و بعد از خدافظی از دوستان برنامه دوستداشتنی تمام شد.