بخش پنجم: توضیحات برنامه:

حوالی ساعت 12:30شب کم کم تمامی همراهان جلوی درب ولیعصر دانشگاه جمع شدند و شاد و پر انرژی آماده حرکت بودند. ساعت 12:45 از تهران به سمت منطقه لفور حرکت کردیم و بعد از اینکه شادی های مجاز را تجربه کرده و کمی خوابیدیم برای نماز صبح توقف کوتاهی داشتیم. ساعت 7:10 به روستا رسیدیم. پس از پایین آمدن از ماشین لازم بود کمی در روستا حرکت کنیم تا به ابتدای مسیر برسیم. در همان ابتدای مسیر سرویس بهداشتی کوچکی وجود داشت. سه نفر از دوستان که با خودروی شخصی آمده بودند به گروه پیوستند. پس از گرم کردن، حرکت به سمت جنگل را در ساعت 7:10 آغاز کردیم. از هما ابتدای مسیر از روی پل فلزی عبور کرده و از کنار رودخانه مسیر را دنبال کردیم. یکی از مو سپیدان روستا را هم دیدیم که با برخوردی گرم با ما با زبان محلی صحبت کرد که البته کامل متوجه نشدیم اما انرژی مثبت این گفتگوی کوتاه را همراه خود نگه داشتیم. در طول مسیر لازم بود که چندین بار از داخل رودخانه عبور کنیم. بنابراین صندل و یا کفشی که زیره مناسب و تهویه مناسب دارد، پیشنهاد می گردد. تا از لیز خوردن در هنگام عبور از سنگ های صیقلی خودداری شود و به راحتی پا خشک شود تا مدت زمان زیادی خیس نماند. هر چند که به دفعات زیاد از روی رودخانه عبور کرده و باید فکر خشک ماندن پا و لباس ها را از سرمان بیرون کنیم. پیشنهاد می شود که یک دست لباس اضافه به خصوص شلوار و کفش در داخل ماشین داشته باشیم. عبور از داخل رودخانه و لذت خنکی پاها در کنار صدای زیبای پرندگان و جنگل های با قدمت چند میلیون ساله که هزاران هزار خاطره و حرف دارند، لذتی وصف ناپذیر به همراه داشت. و حالا پس از عبور از این همه زیبایی، عروس آهکی لفور که چین های دامنش را از پایین مسیر روی زمین کشانده بود، کم کم از لابه لای درختان نمایان شد. حوضچه های متعدد آهکی که از همان پایین مسیر طبقه طبقه رو هم قرار گرفته بودند و لحظه لحظه نوید رسیدن به عظمتی بی نظیر را می دادند. با توجه به قدمت این عروس کهن و حرف­های چند میلیون ساله ای مه در سینه داشت، با وجود اینکه تنها تابلوی اخطاری مبنی بر عدم قدم گذاشتن روی حوضچه ها با کفش و جوراب نصب شده بود، برای حفظ حرمت این آستان و حفظ جان او، روی حوضچه های اصلی آن قدم نگذاشتیم تا بتواند داستان دوران ما را هم به آینده گان برساند. در این موقع از سال حوالی آبشار به شدت شلوغ بود. بنابراین گروه پس از لذت بردن از اینهمه زیبایی و عکس گرفتن، کمی پایین تر و دورتر از آبشار و در حاشیه رودخانه که خلوت تر بود جهت استراحت، ناهار و نماز توقف کرد. اگر ذره­ای خستگی راه هم بود، به رودخانه سپردیم و از سکوت و صدای آب و صدای پرندگان لذت بردیم. در تمام طول مسیر آنتن داشتیم و خبری از چشمه و منبع آب آشامیدنی نبود. بنابراین باید آب کافی به همراه داشته باشیم. بالاخره در ساعت 13:45 دوباره شروع به حرکت کردیم و این مسیر جذاب را برای دومین بار پیمایش کردیم. در طول مسیر انواع قارچ ها و مارمولک ها را دیدیم. ساعت 16:15 این سفر رویایی به پایان رسید و پس از سرد کردن و جدا شدن از سه دوست عزیزمان، به سمت روستا و میدی باس حرکت کردیم. لباس ها که حسابی خیس و گلی شده بود را تعویض کرده و پس از خوردن بستنی ساعت 17:00 به سمت تهران حرکت کردیم. داخل روستا دو مغازه کوچک برای خرید خوراکی وجود دارد که بهتر است از آنها خرید کنیم.

 با تشکر ازهمه دوستانی که در برنامه با سرپرست همکاری و همیاری لازم را مبذول فرمودند….