بچه ها اکثرا سر موعد مقرر رسیدن ولی این دفعه ماشین بود که بخاطر ترافیک شب و سرویس دیر رسید.
مقصد نمین اردبیل بود و راه طولانی.
اخر اردیبهشت بود و از صبح بیدار شدم تا دیدن مناظر و سر سبزی طی مسیر رو از دست ندم.
بعد از ۱۲ ساعت رسیدیم جایی که باید رکاب زدن رو شروع میکردیم، ابتدای جنگل فندقلو، بعد از چندین ساعت ماشین سواری گرم کردن دیگه واجب بود.
بعد از اماده کردن دوچرخه ها شروع به حرکت کردیم و ابتدای مسیر سربالایی بود که خوش امد میگفت ولی زیبایی اطراف انگیزه میداد.
درختچه های کوتاه فندق و تپه هایی سر سبز و پوشیده از گل، که البته دو هفته ی دیگه گل ها بزرگتر میشن و اینجا جشنواره ی گل بابونه میشه.
ساعتی بعد به جایی رسیدیم که گردنه ی حیران و پایین دست نمای خوبی داشت و همه شروع به عکس گرفتن کردن، غافل ازینکه ادامه مسیر و فردا جذابیت های بیشتری منتظرمونه.
اندکی بعد از اسفالت جدا شدیم و مسیر بسیار بکر بود، طوری که رد چرخ ماشین هم پیدا نبود.

در واقع داشتیم مرز استان اردبیل و گیلان رو رکاب میزدیم، طوری که تا قسمتی از مسیر جاده و شهر های پایین دست مشخص بود.
به گله های گاو و گوسفند میرسیدیم و با سگ های گله مثل همیشه چالش داشتیم.
جالب بود که گله های گاومیش هم در این نقطه از کشور بودند، ارمیده در چاله های اب یا در حال چرا.
بعد از رسیدن به نقطه اوج مسیر نوبت ناهار شد ولی سایه ای برای پناه گرفتن از افتاب نبود، به جاش بادی می‌وزید و هوا خوب بود.
مقصد روز اول دریاچه سوها و کمپ کنار ان بود ولی هنوز راه زیادی مانده.
بعد از رسیدن به اسفالت و شهر و نفسی تازه کردن عده ای نیسان گرفته و اخر مسیر را که بیشتر سربالایی بود با ماشین رفتن تا زودتر بساط شام گروهی و جوجه را محیا کنند.
عده ای هم رکاب زدند و بعد از غروب افتاب خود را به دریاچه رساندند.
روز اول را به خوبی و خوشی به پایان رساندیم ولی امان از روز دوم.
صبح روز بعد زیپ چادر رو که باز کردیم تازه منظره ی دریاچه و دور تا دور جنگل اطراف را دیدیم و چه جای عالی ای برای کمپ بود.
بچه ها انرژی گرفته بودن و بعد از صرف صبحانه رکابزنی روز دوم را شروع کردیم.

مسیر امروز باز بسیار بکر تر از دیروز بود که فقط طبیعتگردان این مسیر رو برای پیمایش انتخاب میکنند.
اندکی بعد به نقطه ای رسیدیم که خوشبختانه دریای ابر تشکیل شده بود و ما هم قرار بود داخل همین ابر بریم، ابر هم به سمت ما بالا میومد. مقصد قله اسپیناس و قلعه سنگی یا به قول بچه ها چهار تا تیکه سنگ بود.
دیگه وارد جنگل های متراکم گیلان شدیم که ابتدای مسیر اندکی با گل دست و پنجه نرم کردیم و تا ازینجا عبور کنیم وارد مه غلیظ هم شدیم.
مسیر به قدری زیبا بود که قدم به قدم عکس میگرفتیم.
به چادر عشایر هم رسیدیم که داشتن نون میپختن و به ما هم یدونه نون داغ دادن و هرکی یه تیکه خورد.
کمی بعد به جاده خاکی رسیدیم که از کنار اسپیناس تا لوندویل آستارا ادامه داره و معروفه به جاده گاز.
قبل از ادامه مسیر به کافه ی کنار اسپیناس رفتیم، چایی و املتی خوردیم و نفسی تازه کردیم.
عده ای هم به صورت پیمایشی از دالان بهشت و قلعه سنگی دیدن کردن و بعد از برگشتن به رکابزنی ادامه دادیم‌.

مه به باران تبدیل شده بود و شیب مسیر به شدت تند بود.
برای استراحت دادن به دست ها بخاطر ترمز گرفتن و داغ شدن لنت ها استراحت های کوتاهی داشتیم.
ساعتی بعد باران هم شدت گرفت و شیب جاده هم کم و زیاد میشد، ترمز ها هم ایراد پیدا میکرد و همین باعث شد زمان بیشتری گرفته شود تا به شهر برسیم.
همه خیس و ابکشیده و گلی بودیم ولی خبری از ماشین نبود تا لباس های خشک بپوشیم.
یکی از مغازه دارها به ما لطف کرد و سرپناه داد و اجازه داد داخل مغازه اش کنار بخاری خودمون و متعلقات رو خشک کنیم‌.
بعد از رسیدن ماشین دوچرخه ها رو بار زدیم و برگشتیم.
و سفر پر خاطره و چالشی رو به خوشی و سلامتی به پایان رسوندیم.

به امید دیدار همه شما در برنامه های کوهساران
سرپرست برنامه:مصطفی عرب شهراب
نویسنده گزارش: مصطفی عرب شهراب
تاریخ برگزاری: 29و30اردیبهشت1401

گالری تصاویر:

عضویت در خبر نامه

از چه برنامه هایی با خبر شوید؟

آیا می خواهید از انتشار مطالب زیر هم باخبر شوید؟

از چه طریقی با خبر شوید؟

13 + 8 =