بخش پنجم: توضیحات برنامه
ساعت 10 شب چهارشنبه 29 شهریور دوچرخه ها را بار زدیم و بعد از ساعتی با مینی بوس به راه افتادیم. حدود ساعت
11 صبح در روستایی به اسم شال در نزدیکی شهرستان خلخال دوچرخه ها را پیاده کردیم. هوا گرم تر از چیزي که پیشبینی کرده ایم، است. به همین دلیل قبل از حرکت بع ضی از افراد به این خیال که باقی مسیر هم چنین اب و هوایی داشته باشیم، لباس گرمشان را در کوله هایی جداگانه به ماشین سپردند. ماشینی که قرار بود در آخر روز در محل کمپ وسایل کمپینگ را از آن برداریم.
شروع به حرکت میکنیم و پس از گذشت چند دقیقه با سربالایی هاي نسبتا تندي مواجه میشویم که استقامت و سختی زیادي میطلبید. پس از عبور از روستاي گیلوان که 2 ساعتی به طول انجامید، در خانقاه در مسجدي سکنا میگزینیم و به خوردن ناهار مشغول میشویم و اندکی استراحت میکنیم تا انرژي خود را براي ادامه مسیر بدست آوریم.
تا اینجاي مسیر تا چشم کار میکرد کوه ها خشک و بی آب و علف بودند و حتی ابري در آسمان دیده نمیشد. پس از اینکه از مسجد در آمدیم نگاهی به کوه هاي دوردست انداختیم و پاره اي از ابرها بر فراز کوه ها دیده میشد. همه متعجب بودیم که قرار است به آن ابر ها برسیم؟ احساس متفاوتی داشتیم ه م اینکه چه مسیر زیادي را در پیش داریم هم اینکه چه لذت بخش خواهد بود اگر خودمان را به آن ابر ها برسانیم.
پس از گذشتن پی در پی از میان کوه ها و گردنه ها، کم کم هوا رو به سردي میرود. بعضی از جاهاي مسیر چنان سربالایی دارد که توان رکابزنی را نداریم و مجبور هستیم پیاده طی کنیم. و همین باعث شد عده اي که توان و قدرت بالایی دارند فاصله بگیرند و جلوتر حرکت کنند.
بله، با ابرها هم سطح شدیم و چه منظره دل انگیزي است ریختن ابرها از روي کوه ها همچون گذشتن رودي از روي سنگ ها. به جرئت میتوان گفت که از بی نظیرترین صحنه هایی ا ست که تا به حال در طبیعت دیده ایم. در این حین سرپرست افرادي که جلوتر هستند و 10 نفري میشدند را اعلام کرد که محل کمپ را زودتر پیدا کنند و ساکن شوند تا 8 نفر باقی مانده به آن ها برسند.
بنده، نویسنده این گزارش، جزئی از این 8 نفر هستم. به مسیر که ادامه میدهیم وارد مه سنگینی میشویم که به دلیل رطوبت زیاد و دید کم امکان استفاده از عینک ها را نیز نداریم. حدود ساعت 6 عصر که هوا اندکی مانده بود تا کامل تاریک شود، به کنار هتلی محلی میرسیم. اندکی به استراحت میپردازیم و بعد از چند دقیقه دوباره به راه میوفتیم. هوا در طی مسیر بیش از پیش رو به سردي میرفت و اینجا بود که افرادي که لباس گرم به همراه خودشان نیاورده بودند، با مشکل مواجه شدند و حتی یکی از ما دچار سرماخوردگی شد که با تلاش بچه ها تا آن جا که توانستیم به همدیگر کمک کردیم تا ادامه مسیر را پیش ببریم. به همین خاطر به تصمیم سرپرستی به جاي اینکه در جایی کمپ کنیم، افرادي که جلوتر هستند یک سوییتی را اجاره کنند تا شب را در آن به سر کنیم.
هوا دیگر کامل تاریک شده بود و اینجاست که چراغ هاي دوچرخه و پیشانی که بعضی از ما به همراه آورده ایم، به دادمان رسیدند. مه شدیدي است و حتی با چراغ بیشتر از دو متر جلوتر از خود را نمیتوانیم ببینیم و تنها چیزي که میدانیم این است که خط سفید وسط جاده را دنبال کنیم و اگر ماشینی آمد به کنار جاده برویم و دست تکان بدهیم تا سرعتش را کم کند. در جایی به یک مهمانسرا برمیخوریم و اندکی مینشینیم و یک چاي گرم بر بدن میزنیم تا انرژي خود را بازیابیم. بعضی از جاهایی که از مه خلاص میشویم، منظره اي بی نظیر را میتوانیم ببینیم. ابر ها روي کوه ها پهن شده اند و به دور از هر شهري، ماه و ستاره ها به زیبایی میدرخشیدند. حقیقتا که هیچوقت این صحنه از خاطرم نخواهد رفت.
به این میرسیم که نحوه درست ترمزگیري این است که بصورت پیاپی بگیریم و ول کنیم به جاي اینکه بصورت یکنواخت ترمز بگیریم که لنت ترمز کمتري مصرف شود. اما نکته اي که است، به دلیل اینکه نمیتوانستیم پیشبینی کنیم جاده به چه سمتی میپیچد مجبوریم ترمز را پیوسته بگیریم تا آرام پیش رویم (خصوصا که بعد از تاریک شدن هوا تقریبا کل مسیر شیب تندي دارد). همین باعث شد که ترمز ها زودتر از چیزي که انتظار داشتیم رو به اتمام بروند و هرچه زور داشتیم را میزنیم تا آرام تر برویم؛ تا جایی که مجبور شدیم جایی پیاده شویم تا ترمز ها را با آچار تا جایی
که میشد سفت کنیم. وقت هم نداشتیم که لنت هاي ترمز را عوض کنیم.
بعد از گذشتن حدود 3 ساعت رکابزنی در مه و تاریکی، به دوستانمان که جلوتر از ما حرکت کرده بودند، حدود ساعت
9 میرسیم و خستگی شب را به در میکنیم. به همت دوستان جوجه کباب لذیذي را نوش جان میکنیم و میخوابیم. صبح روز بعد پس از تمیز کردن تایر دوچرخه ها و عوض کردن لنت ترمزها، دوچرخه ها را آماده میکنیم. شروع میکنیم و به سمت ماسال حرکت میکنیم. همه در یک خط کنار جاده رکاب میزنیم تا با ماشینی برخورد نداشته باشیم. جاده نسبتا مه است و هوایی بس دل انگیز دارد. بعد از چند ساعت رکابزنی به ماسال بغل مینی بوس میرسیم و بعد از گرفتن عکس دسته جمعی، دوچرخه ها را سوار میکنیم و خودمان نیز سوار میشویم. قصد دریا میکنیم و شروع به حرکت میکنیم. ناهار را در ساحل میخوریم و بعضی ها به معناي واقعی دل به دریا میزنند. سپس مجدد سوار مینی بوس میشویم و عزم برگشت به تهران میکنیم.
نکات لازم:
تمامی افراد حتی کسانی که قبلا در برنامه رکابزنی شرکت داشته اند به پیش برنامه برده شوند. چون کسانی بودند که 6 7 بار قبلا سابقه شرکت در برنامه هاي رکابزنی داشتند اما از همه عقب افتادند. از آمادگی جسمانی افراد کاملا مطمئن شوید.
وسایل ضروري (با اینکه در توضیحات نوشته شده بودند اما باید به این ها بیشترین توجه مبذول گردد): لنت ترمز حداقل 4 عدد به همراه داشته باشید. چراغ دوچرخه یا پیشانی از ضروري ترین وسایل است چون بعد از رسیدن به ارتفاعات با مه سنگینی موقع سرازیري مواجه خواهید شد. حتما یک عدد لباس گرم گورتکس به همراه برداشته شود